نوزده ماهگی شیرین عسلم
سلام به عشق خودم گل پسر ناز و بلا اقا شایان
اول از همه با تاخیر نوزده ماهگیت و تبریک میگم.به سلامتی نوزده ماهگیت تمام شدو وارد بیستمین ماه زندگیت شدی عسیسم
امااااااان از دست شیطنتهات...اومدم واست تعریف کنم تا ببینی تو روز چیکارا میکنی...اولا که به خاطر شما تمام دسته های کابینتها رو دراوردم تا مثلا نری سراغ ظرفها ولی بعد از یه مدت راه باز کردنشون و پیدا کردی.از زیر میگیری و درشون و باز میکنی.
قدت هزار مشالله بلندشده با پا بلندی دستت و میرسونی به اپن اشپزخانه و اگه ظرفی چیزی اونجا باشه میکشی و تا حالا همین طوری چند تا ظرف ازم شکوندی
کشاب کمدت و میکشی بیرون و هر چی توشه بر میداری منم مجبور شدم چیزای کوچیک و خطرناک و منتقل کنم به یه کشاب دیگه
از دست تو وروجک چند ماهیه تلوزیون تعطیل شده تو این خونه.تا زوشن باشه زودی میری از جلو نگاه میکنی یا با دست میکوبی رو صفحه تلوزیون ما هم واسه اینکه چشمات ضعیف نشه و تلوزیون با مشتهای جنابعالی خراب نشه اکثرا خاموشش میکنیم.فقط یک ساعت صبح تو کارتون میبینی یک ساعت شب من فاطماگل میبینم بقیش تعطیله
میری رو صندلی میز ارایشم و وسایل ارایشم و همونطور در بسته میزنی رو صورتت مثلا داری ادای من و در میاری اسپری هم ور میداری میگیری سمت خودت و میگی تیسسسسس منم میگم به چه خوشبو شدی
از اونجایی که عاشق کندن چسب و برچسب از روی دیوار یا وسایل خونه هستی یه بار که رفته بودم گلاب به روتون دستشویی دیدم برخلاف همیشه نق نمیزنی منم به سری صبر اومدم بیرون و دیدم مشغول کندن کاغذ دیواریه خونه هستیبله از لبه دیوار با ناخن انقد زده بودی زیرش تا لبش بلند شده بودو بقیشم که دیگه مشخصه چی شد.
خلاصه به قول بابایی باید وقتی غقل رس شدی و خوب وسایل خونه رو پوکوندی بریم از اول خرید لوازم خونه
اینم یه پسر ساندویچ شده با پتو...بفرمایید ساندویچ شایان
تو این مدت 2 تا عروسی دعوت بودیم تو عروسی رضوان دختر عموی بابایی حسابی رقصیدی و دل همه رو بردی تازه وسط رقصیدنت هم هی میگفتی اوووووو
کلمه جدید هم عمه میم(مریم) قچی(قیچی) هم چند بار گفتی و یاد گرفتی
چند وقت پیش خواستم جای خوابت و جدا کنم و دیگه تو اتاق خودت بخوابی که چون هنوزم شبا واسه شیر بیدار میشی سختم بود و هم اینکه وقتی پیشم نبودی اصصصصلا احساس ارامش نداشتم و اینگونه شد دوباره اوردمت پیش خودمون تا انشالله بعد از اینکه دوران شیرخوردنت تموم شد جای خوابتم جدا میکنم.البته الان ظهرها تو توی اتاق خودت میخوابی
ماه من این روزا خیلی بیشتر به شیر وابسته شدی.چپ میری راست میای میگی ممه.خودمم کلافه میشم بعضی اوقات.واسه همین اکثرا واسه غذا خوردن اشتهای چندانی نداریانشالله چند ماه دیگه که از شیر گرفتمت بهتر بشی.ضمن اینکه اصلا به خوردن صبحانه علاقه نداری.هر کاری میکنم ولی ... نون پنیر و تخم مرغ که اصلا اگه شیر و کیک باشه یک ساعت بعد از بیدارشدنت شاید کمی بخوری.من دلیل اینم همین شیر خوردنات میدونم.چون تا صبج چند بار شیر میخوری و وقتیم بیدار میشی بازم شیر میخوری واسه همین زیاد گرسنه نیستی
اینجا کارت عروسی و گرفتی دم گوشت مثلا موبایله و داری حرف میزنیقرررربون اون لب و دهنت بشم من
عزیز مادر میخوام بدونی خیلی زیاد دوست دارم و خدا رو بابت داشتنت هزار بار شکر میکنم
اینم یه سلفیدوربین و گرفتی سمت خودت میگفتی چیک مثلا داری از خودت عکس میگیری.منم چون تو بلد نبودی دکمه اش و فشار دادم و این از اب درومد