5 ماهگی نفسم
سلام یکی یه دونه مامانی...
بدینوسیله اعلام میکنم پسر نازم پنج ماهگی رو پر کرد
وزن شما..... ٨ کیلوگرم قد شما......٦٥
هزاااااااااااااارمشالله پسرم
٢٠ اذر طبق معمول هر ماه همراه بابایی رفتیم مرکز بهداشت برای کنترل قد و وزن.هوا خیلی سرد بود و کلی پوشونده بودمت.یه مقدار از وزنت به خاطر لباساته.گفتن دیگه نمیخواد هر ماه ببریمت.هر ٢ ماه یکبار میبریمت دیگه.
واماااااااااااا سورپرایز...
پسر گلم غذا خور شد...
در تاریخ ١٠ اذر٩٢ شایان اولین فرنی زندگیش رو خورد.نوش جونت.
هفته اول فقط فرنی و چند باری هم لعاب برنج بهت دادم.چند روزی هم هست که حریره بادام رو ١ روز در میان با فرنی بهت میدم.انشالله از ماه دیگه هم بهت سوپ رقیق میدم.خیلی ذوق میکنم وقتی بهت غذا میدم.انشالله برای سوپت هم برنامه دارم.بهترین سوپها رو واست درست میکنم تا مقوی باشه واست گل پسرم.
این عکسا مربوط به اولین باریه که فرنی خوردی...
از احوالات دیگه شما بگم که خیلیییییی بغلی شدی.یعنی وقتی بیداری من رسما در خدمت شما هستم و به هییییچ کار دیگه ای نمیرسمیا باید پیشت بشینم و باهات حرف بزنم و بازی کنم و شعر بخونم واست یا باید تو بغل بگیرمت.حتی موقع شام و ناهار هم همین حالت هست و بنده خدا بابایی میگیرتت بغل و ١ دستی غذا میخوره!!!!
وقتی میخوابی هم من بدو بدو باید به کارام برسم چون وقتی بیدار میشی این روند ٢ باره تکرار میشه(البته خودمم دلم نمیاد از پیشت برم دنبال کار خودم و تا حد ممکن سعی میکنم جوری هماهنگ کنم که پیشت باشم اون مواقع)
خلاصه اینکه روی زمین بند نمیشی و اعتراضت رو اکثرا با زور زدن که از ته گلوت این کار رو میکنی نشون میدی و سرخ میشی از بسکه زور میزنیاگر بازم به مراد دلت نرسی میزنی اون راه و.......بله گریه میکنی.اینم مدرک
کار دیگه شما گفتن بووووووو و همراه ان پرتاب اب دهن به اطراف هست(خوب با این میشه کنار اومد)ولی بعضی وقتها هنگام فرنی خوردن یادت میوفته که این کار و بکنی و فکر کنم دیگه بتونی تصور کنی چه اتفاقی میوفته!!!!بله ذرات فرنی هست که به این طرف و اون طرف پرت میشه
بعضی وقتها هم با صدای نازت شروع میکنی حرف زدن(البته بیشتر شبیهه جیغ و داده!!!)از اروم شروع میکنی آآآآآآآ گفتن و کم کم بلندش میکنی
چند باری هم هست که دو طرف دهنتو میکشی سمت داخل(مدل ماهی).خیلی بامزه میشی وقتی این کارو میکنی.آدم دوست داره بخورتت.متاسفانه نتونستم از این حالتت عکس بگیرم.
برای اینکه چند لحظه ای اروم بمونی میگذارمت توی روروئک و جلوت یه بالشت کوچیک میگذارم.با اسباب بازیهای جلوش چند لحظه ای سرگرم میشی ولی نهایتا ٥ تا ١٠ دقیقه بعدش دوباره شروع میکنی زور زدن یعنی درم بیارید.
وقتی جلوت نماز میخونیم محو تماشا میشی.اینی که میگم یعنی اینکه اقا شایان ساکت فقط نگاه میکنه...
عمه ندا یه هلیکوپتر واست خریده که وقتی روشنش میکنیم چراغ میزنه و صدا میده و حرکت میکنه.روشنش که میکنم با چشمای نازت دنبالش میکنی...
خبر دیگه اینکه من و شما همزمان با هم داریم کچل میشیم!دو تاییمون موهامون داره میریزه.شما که سرت خیلی خلوت شده منم که دیگه فکر کنم همین روزا باید به فکر کلاه گیس باشم!!!
قربونه اون چشمای پف کرده ات برم.عکس بالا رو صبح وقتی از خواب بیدار شدی بعد از اینکه پوشکت و عوض کردم گرفتم.
خیلی دوستت دارم پسر قشنگم