انتظار سخته.....خیلی سخت
پسر گلم هر روز دارم بیشتر از قبل عاشقت میشم.از وقتی تکون خوردن و لگد زدتات رو
شروع کردی یه حس فوق العاده نصیبم کردی.جوری که میگم کاش زودتر از اینها میزاشتم
بیای تو دلم بشینی...
انتظار کشیدن برای دیدنت خیلی سخته.بعضی وقتها میرم کفشایی که از مکه برات خریدم
رو میزارم جلوم هی نگاه میکنم و میبوسمشون.الهی دورت بگردم الان اینجوری دارم له له
میزنم فکر کنم وقتی به دنیا بیای دیگه بخورمت.دلم داره پر میکشه که برم واست خرید کنم
ولی مامان جونی میگه بعد از عید بریم خرید.چاره ای نیست...باید صبر کنیم پسمل گلی...
صبح بعد از نماز که دوباره دراز کشیدم توی تخت تو هم انگار تازه بیدار شدی شروع کردی
به تکون خوردن و لگد زدن.منم هی اروم نازت کردم و قربون صدقت میرفتم.به بابایی
گفتم شایانم بیدار شده تو هنوز خوابی...بعضی وقتها واست لالایی میخونم:
لالا لالا گل پونه گل زیبای بابونه
بپوش از برگ گل پیرهن هوا گرمه تابستونه
لالا لالا شب تیره بخواب گلبرگ من دیره
تموم ماهیا خوابن چرا خوابت نمیگیره
لالا مهتاب از اون بالا تورو میبینه و حالا
میگه این بچه زیبا نخوابیده چرا حالا
چی شد؟خوابت برد؟