شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

یازدهمین ماهگرد شایان جیگر

1393/3/12 10:42
نویسنده : زهرا
765 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه مامان

عزیز دلم  11 ماهگیت مبارک.انشالله همیشه در پناه خدا سالم و تندرست باشی و من شاهده خوشبختیت باشممحبت(امیییییین)

 

داریم به روز تولدت نزدیک میشیم.فقط 1 ماه دیگه مونده.تولدت تو ماه رمضان میوفته.نمیدونم چیکار کنم.حالا تا ببینیم چطور میشه.

پارسال این موقع در تب و تاب به دنیا اومدنت بودم.همش منتظر بودم میگفتم امروز به دنیا میاد.شب که میشد میگفتم نه فردا دیگه حتما دنیا میاد و هییییچ خبری نبود و تو اون تو جا خشک کرده بودی و از حال و روز مامان خبر نداشتی که دلم پر پر میزد تا ببینمت.چقدرررررر من پیاده روی کردم.روزی 2 ساااااعت.هییییی چه روزهایی بود.یادش بخیر...

 

عزیزم این ماهی که گذشت اصلا خوب نبود.همین که وارد 11 ماهگی شدی تب کردی.3 روز تب داشتی.دکتر و ازمایش خون و ادرار و...خلاصه قبل از اینکه جوابشون بیاد خود به خود خوب شدی.یه هفته بعد این دفعه شکم درد گرفتی.بمیرم واست که چقدر اذیت شدی.شب تو خواب بلند میشدی جیغ میزدی گریه میکردی دوباره اروم میشدی میخوابیدی.فرداش تا عصر لب به چیزی نزدی.بعد از ظهر 2 بار شیر خوردی که هر دوبارشم اوردی بالا.خواستیم ببریمت دکتر ولی هر جا رفتیم نوبت ندادن و میگفتن وقتهامون پر شده.ناچارا بردیمت درمانگاه ابوذر که کلینیک اطفاله دکتره اصلا گییییییج بود.همین که اومدیم بیرون بابایی گفت داروهاشو نمیگیرم به این اعتمادی نیست.راستم میگفت.تا اومدی یکم جون بگیری و بیافتی سر غذا دوباره همون تب اومد سراغت.دوباره دکتر و ازمایش و....خلاصه گفتن خدا رو شکر ازمایشها خوبن و احتمالا ویروسیه.البته تشخیصه مامانبزرگا اینه که به خاطره دندونه که تب میکنی.ولی این ماه وزن نگرفته بودی که حق هم داشتی با این همه مریضی همین که کم نکردی خیییلییهغمگیندو سه روز دیگه نوبت داری باید ببرمت دکتر دوباره وزنت کنه ببینه وضعیت چطوره؟!!!

 

عزیز دلم مشالله خیلی هوشت خوبه...بهت میگم شایان برو توپت و بیار میری از بین اسباب بازیات پیداش میکنی و میاری.ماشینهاتو میگیری و همینطور حالت 4 دست و پا میری و با یه دست هم ماشینت و میکشی رو زمین.خیلی ناز ماشین بازی میکنی.

 

تو خونه باهات اتل متل توتوله بازی میکنم ولی اصلا فکر نمیکردم یاد گرفته باشی.چون موقع بازی تو فقط با لبخند به حرکته دسته من رو پاهای من و خودت نگاه میکنی.حالا چند روز پیش تو تولد الناز(دختر عمه زهره)تو و طاها(پسر عمه هدی) رو نشوندم رو مبل تا ازتون عکس بگیرم تو هم دیدی 2 تاتون پاهاتون کشیده است فکر کردی میخوایم اتل متل بازی کنیم با دستت شروع کردی میزدی رو پاهای خودت و طاها...یعنی اون لحظه دلم میخواست درسته قورتت بدم...هزااار مشالله

 

یه چیز دیگه مامان خیییییلیییی حسود تشریف دارینااااا.یعنی من و بابایی تا میایم پیشه هم بشینیم تا تو میبینی با خنده میای و خودت و میندازی وسطمون.یعنی فقط باید به تو توجه کنیم.وقتی داری یه جایی فضولی میکنی اگه برم پهلو بابایی بشینم و بگم ببین شایان من نشستم پیش بابایی مشغوله هر کاری که باشی ولش میکنی و تند میای وسطمونچشمک

 

از کارهایی که میکنی هم دست دستی...بای بای....سر سری....نی نای نای(یعنی تا اهنگ بشنوی سریع خودت و بالا پایین میکنی.عشقه رقصیدنی.این یه خصلتت سره خودم رفتهچشمک)حتی بعضی وقتها دراز کشیدی اهنگی میشنوی تو همون حالته دراز کشیده شکمت و بالا پایین میکنیخندونک

 

راستی چند روز پیش سمیرا دختر عموت عقد کرد.انشالله خوشبخت بشن.تو مراسمشون هم تو بیشتر بغله بابایی بودی.ولی چون تو خیلی خسته شده بودی تا اخره جشن نموندیم و زودتر برگشتیم خونه.

 

یاد گرفتی از مبلها میری بالا...خیلی وروجک شدی...چند روز پیش از مبل رفتی بالا و تا اومدم بگیرمت با پشت افتادی ولی شانس اوردی و زیره مبل بالشت بود که خدا رو شکر اصلا نفهمیدی چی شد زودی بلند شدی و رفتی جای دیگه اتیش بسوزونیخندونک

وقتی یه بالشت یا پتو رو زمین باشه و بهت بگم شایان برو اونجا لالا کن میری و سرت و میزاری روشون مثلا خوابیدی!

وقتی شایان بخواد ماست بخوره...گام اول:بررسی محیط

گام دوم:کاسه ماست و چپ میکنه رو زیراندازش و خوب با دست ماسازش میده

گام سوم:وقتی مطمین شد ماست خوب به خورده زیرانداز رفت پا میشه که برهخندونک

یعنی باید هزار جور ادا واست در بیارم تا بشینی یه جا و غذاتو بخوری...ولی لذتی که در دیدنه بشقاب خالی بعد از نیم ساعت کلنجار رفتن باهات هست میارزه(شایان بعد از خوردن تلیته ابگوشت)

 قربونه اون لب و دهنت بشممممم منمحبت

چه پسته طولانی شد ولی خوب حرفای یک ماهه بود دیگهچشمکانشالله عاقبت بخیر بشی عزیزترینم.دوست دارم هوااااارتاااااامحبتبوس

 

پسندها (6)

نظرات (7)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
مامان ایلیا(آرزو)
21 خرداد 93 12:40
سلام عزیزم خوبی ؟11 ماهگیت مبارک گل پسر بلا به دور ایشالا همیشه سلامت باشی عسلم دوست دارم
آزاده مامان آرتین
28 خرداد 93 2:11
۱۱ماهگیت مبارک‌ خاله جون،خدانکنه مریض بشی عزیزم،ایشالا همیشه سالم باشی،ماشالا به جون وانرژی شما شیطونکا
فریده مامان آیهان
28 خرداد 93 5:25
قربونت بشم چرا مریض شدیالهی که دردو بلا ازت دور باشه شایان جون. ماشالله به این بچه ها.قربون قیافه بعد تلیت خوردنت بشم.
مامان بردیا شیطون
31 خرداد 93 13:33
جووووووووووووووووووووووووووونم عزیزم.... چه کارایی میکنی.... مثل بردیا شیطون بلا شدی کارای اونو میکنی عسلم منم فکر کنم مال دندونش باشه خواهر.... ایشالا درد و بلا ازش دور باشه عاشقشم
مامان بردیا شیطون
31 خرداد 93 13:33
$$$$$$$______$$$$$$$ __$$______$$$__$$$_____$$ _$$_________$$_$$________$ _$___________$$$_________$ _$__________$$_$$________$ _$$_________$$$$$_______$$ __$$_________$$$_______$$ ____$$________$_______$$ _____$$$_____________$$ _______$$__________$$ __________________$$ _________________$$ ________________$$ _______________$$ _______________$$ _______________$$$__$$ ________________$$_$$$ ________________$$$$$$ _________________$$$$$$ ______________$$$$$$$$$$ سلام به دوست همیشگی 11ماهگیت مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک
✿مامان دنیز✿
2 تیر 93 15:20
سلااام مبالکه ه ه انشالله همیشه شاد و سلامت باشی خاله جون مامانی من با افتخار لینکتون کردم
زهرا (✿◠‿◠)
2 تیر 93 20:46
ماشاللا... خدا حفظش کنه