سه ماهگیت مبارک
پسرم نفسم شایانم...
سه ماهه که باحضور گرمت شادی بی نهایتی رو
به زندگی ما اوردی...
سه ماهگیت مبارک عسلم
وزن شما... ٦٩٠٠ قد شما...٦٤
اخه تو چقدر شیرین و خواستنی هستی؟!!!نانازم بعضی وقتها به بابایی میگم تو چطور میتونی بری سر کار چند ساعت شایانو نبینی؟؟؟اونم میگه چون خیالم راحته که تو پیشش هستی و خوب مراقبشی.ولی دلمم واسش خیلی تنگ میشه و لحظه شماری میکنم که برگردم خونه پیش شما...میبینی عزیزم بابا و مامانی چقدر دوست دارن
عاشق اون لحظه هایی هستم که تو چشمام نگاه میکنی و میخندی...عاشق اون لحظه هایی هستم که تو جمع با چشمای نازت فقط منو نگاه میکنی و دنبال میکنی...عاشق صداهایی هستم که از خودت در میاری...عاشق جیغ هایی هستم که وقتی باهات حرف میزنم از سر ذوق میکشی...خلاصه همه جوره و بد جوری عاشقتم...
یه مدت بود که وقتی رو سینه میگذاشتمت تلاش میکردی برگردی حتی ٢ بار هم تونستی برگردی ولی فقط همون ٢ بار بوددیگه نتونستی و رو یکی از دستات گیر میکنی!!!حتی جدیدا زیاد دوست نداری رو سینه بمونی و چند دقیقه که میگذره اه اه میکنی یعنی برم گردونید وقتی هم برت میگردونیم انگار تازه یادت میوفته که تو اون حالت خیلی خسته شده بودی شروع میکنی گریه کردن
به پستونک عادت کردی کلی!!!اکثرا با اون خوابت میگیره.البته زیاد نمیزارم دهنت.بیشتر موقع خواب یا وقتایی که شروع میکنی نق نق کردن و اروم نمیشی دیگه به پستونک متوسل میشیم
یه اهنگ لالایی که قدیمی هست و یادمه وقتی بچه بودم شبها از رادیو پخش میکرد از اینترنت دانلود کردم و با موبایلم موقع خوابیدنت برات میگذارم.تو هم دوست داری و زود خوابت میگیره.اهنگش بهت ارامش میده.
عشق کوچولوی من از تک تک لحظه هایی که باهات میگذرونم لذت میبرم.در همه حالتی ازت عکس گرفتم.میخوام این لحظه های تکرار نشدنی رو یه جورایی با این عکسا واسه خودمو تو و بابایی جاودانه کنم.
چند روز پیش از بین عکسات قشنگاش و انتخاب کردم و چاپشون کردم.هر چند انتخاب کردنشون خیلی سخت بود اخه به نظرم همشون خوشگل بودن.میخوام برات البوم درست کنم.به نظرم عکس توالبوم یه چیز دیگه است.
بنا به پیشنهاد مادر جونت که میگفت بچه باید افتاب بخوره منم شما رو به این حالت گذاشتم تو افتاب تا ویتامین د جذب کنی!البته صورتت و نگذاشتم گفتم اذیت نشی.فقط پایین تنه!!!
قربونت بشم وقتی میخوام لباسهات یا پوشکت و عوض کنم کلی ذوق میکنی.کلا دوست داری لخت باشی(هی وای من!!!)اینجا اماده رفتن به حمامی.انقدر موقع لباس در اوردن ذوق کردی و خندیدی که نگوووو
دو شب پیش تولد١ سالگی طاها پسر عمه هدی بود...
و دیشب هم مینا دختر عمه پری نامزد کرد.مبارکشون باشه