ای تموم زندگیم...بی تو تمومه زندگیم
سلااااااام عشق مامانیییییییییییییییی...
الان چند وقته میخوام بیام مطلب جدید بگذارم ولی مشالله انقدر مشغولم کردی که اصصصصصصصصلا فرصت نکردم.الانم ساعت ١ شبه تو خوابیدی ومن اومدم یکم بنویسم.امشب یعنی ٦ بهمن تولد بابا محمد بود.از همین جا دوباره این روز قشنگ رو به همسری تبریک میگم.انشالله سایه ات همیشه بالای سر من و شایان باشه(واحیانا بچه های اینده مون)امشب واسه بابایی یه تولد کوچولو گرفتیم.خیلی خوب بود و خوش گذشت.محمد جونم من و شایانی عاشقتیم.اینم عکس پسملی در تولد پدری!!!
عزیزکم با ورودت به ماه هفتم پیشرفت هایی هم داشتی.مثلا اینکه قبلا گفته بودم روروک دوست نداری چون نمیتونستی حرکتش بدی.ولی یاد گرفتی دیگه باید چیکار کنی.البته بیشتر عقب عقبی یا کج کج مدل خرچنگی میری ولی در هر حال خودت رو به هدف مورد نظرت میرسونی.
خودت رو با روروک میکشونی سمت میز وسط پذیرایی و با دستت تق تق میکوبی روش و کلی هم ذوق میکنی!بهههههله یه همچین تفریحات سالمی داره گل پسر
جوجه مامان روروک سواری یه فایده دیگه هم داشته واست اینکه عضلات پاهات داره تقویت میشه.تو روروک بعضی وقتها از روی صندلیش بلند میشی و میایستی.چند روز پیش هم خاله مریم داشت باهات بازی میکرد که دیدم گفت اجی شایان خودش میایسته!نگاه کردم دیدم دستات و به مبل گرفته بودی و ایستاده بودی.چند لحظه ای بدون کمک میتونی بایستی ولی ما دستامون و یه کو چولو اونورتر میگیریم که اگه خواستی بیافتی سریع بگیریمت.
وقتی روی سینه میگذاریمت تلاش میکنی بری جلو ولی نمیتونی ولی وقتی دستمون رو میگذاریم کف پاهات روشون فشار میاری و رو دستات بلند میشی و خودت رو پرت میکنی جلو.یعنی عااااشقتم
با کلی ذوق و شوق رفتم واست پوره سیب زمینی درست کردم ولی اصصصصلا دوست نداشتی و این شکلی بودیومن...
با کمک میتونی بنشینی و بدون کمک هم چند لحظه ای میشینی ولی بعد به جلو یا طرفین سقوط میکنی!زیاد نمیگذارم بشینی تا به کمرت فشار نیاد.هییییچ عجله ای نیست.میدونم به موقع همه کار یاد میگیری.پس بهت اصلا فشار نمیارم.
عزیز مامان فعلا اینا یادم بود.من دیگه برم بخوابم چون دیگه چشمام باز نمیشن