شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

هفتمین ماهگرد گل پسرم!

1392/11/21 1:28
نویسنده : زهرا
766 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه پسر قشنگم...

الهی من دورت بگردم نانازم 7 ماهه شدی...به همین سرعت هفت ماه گذشتلبخند

                   قلبهفتمین ماهگردت مبارک نفسمقلب

وزن :٨٧٥٠                          قد :٦٩

 

روز به روز داری شیرین تر و البته بلاتر میشی عزیزم.

13 بهمن یاد گرفتی سینه خیز بری جلو.قبلا کلی تلاش میکردی و دست و پامیزدی ولی نمیرفتی جلو اما بلاخره یاد گرفتی.هرچند هنوز سرعتت پایینه.اون شب من وبابایی داشتیم شام میخوردیم تو هم اونورتر بودی چشمت همش به سفره و بطری دوغ بود و همش همممممم همممممممم میکردی و تلاش میکردی بهش برسی.بعد از کلی تلاش در طی یک حرکت غافلگیرانه باسنت و دادی بالا و پاهات و جمع کردی تو شکمت و بالاتنه ات و انداختی جلو.من و بابایی در اون لحظه...قلبماچبعد دیگه فهمیدی چی به چیه و کم کم خودت و هل دادی سمت سفره و بلاخره بهش رسیدی و کشیدیش میخواستی بخوریشنیشخنداز اون روز دیگه موقع غذا خوردن اسایش نداریم از دستت!!!امشب مشالله انقدر ورجه وورجه کردی که تو این هوای سرد خیس عرق شدی.میدونی چیکار میکنی؟!رو دستها و زانوهات حالت چهار دست و پا میمونی و خودت رو جلو عقب میکنی و بعد یه دفعه خودت و پرت میکنی جلو.بلا شدی جیییییگرم!

 

راستی دیگه یاد گرفتی از روی سینه هم غلت بزنی و بری رو کمر.با این حساب دیگه در هر 2 جهت غلت میزنی.

 

عشق مامان دیگه یاد گرفتی کسایی رو که زیاد نمیبینی میری تو بغلشون غریبی میکنی!وقتی هم تو بغل کسی باشی بعد دوست داشته باشی بری پیش یکی دیگه زور میزنی و میخوای از بغلش بری.وقتی بابایی رو میبینی که دیگه منم یادت میره و دوست داری پیش اون باشیبغلیعنی داشتیم اینطوری؟اینه رسم مادر و فرزندی؟!ناراحت

 

نمیدونی چقدر دوست دارم.توهمه زندگی من و بابایی شدی.وقتی میخوابی انقدرررررررر معصوم و خوردنی میشی که نگو.بعضی وقتها که خوابی دلم برات تنگ میشه.اصلا خونه سوت و کور میشه وقتی خوابی.طاقت ١ لحظه دوری ازت رو ندارم.چند روز پیش میخواستم برم خرید شما رو گذاشتم پیش مامانبزرگ جون تو بازار همش فکر تو بودم.بیشتر واسه شما خرید کردم و واسه خودم هیچی نخریدم.چون هر جا میرفتم میدیدم وسایل بچه میفروشن اونجا کشیده میشدم.وقتی هم برگشتم احساس میکردم خیلی ازت دور بودم.خوبه نمیرم سر کار وگرنه فکر کنم باید با گریه ازت دور میشدم.تو عشششششششق منیقلب

 

 شایان جونم واسه شیر خوردن خیلی اذیتم میکنی.خیلی تو فکرتم.اصلا دیگه دوست نداری می می بخوری.تو بیداری که اصصصصلا حاضر نیستی تو بغلم دراز بکشی تا بهت شیر بدم.موقع خوابم  چند تا مک میزنی و خوابت میبره.اخه من از دست تو چیکار  کنم.من خیلی شیر داشتم ولی از بسکه تو نخوردیشون الان شیرمم خیلی کم شدهناراحتبعضی وقتها میگم خوبه چیزی بهت ندم تا گرسنه بشی و بخوری ولی دلم نمیاد این همه ساعت بگذره و تو چیزی نخوری.اخه مشالله خیلی هم صبوری.هر وقت میخوام شیرت بدم خدا خدا میکنم این دفعه خوب بخوری ولی.......الان که دارم واست مینویسم اشک اومده تو چشمام.اخه اصلا دوست ندارم شیر خشکی بشی.تا جایی که بتونم سعی خودم و میکنم تا از خودم شیر بخوری.تو هم همکاری کن جیگرم

                                       قلب دوستت دارم بیشتر از جونمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آیهان کوچولو
21 بهمن 92 10:45
سلام زهرا جون هفتمین ماهگردت مبارک شایان جونم. آیهانم ماه قبل بعضی وقتا نشسته شیر نمیخورد برا همین دراز میکشیدم آیهانم کنار خودم میخوابوندمش بهش شیر میدادم.تو هم امتحان کن شاید کارساز شد.
عاطفه مامانِ امیررضا نفس
21 بهمن 92 13:01
هفت ماهگیت مبارک گلم. عکساش خیلی قشنگن،خصوصا اونا که کنار سبزه گرفتی.ماشالله راستی اینطور که نوشتی و توضیح دادی شایان چار دست و پا میره؟؟ اخه امیررضا فقط سینه خیز میره...دقیقا مث سربازا....البته خیلی سرعتی تر از سربازا
عاطفه مامانِ امیررضا نفس
21 بهمن 92 13:02
نمیدونم عزیزم.برای من نوشته ها مشخصه.شما با چه مرورگری میای.من که با فایر فاکس و کروم میام مشکلی نداره
ازاده مامان آرتین
21 بهمن 92 16:20
7 ماهگیت مبارک شایانم-عزیز خاله چرا شیر نمیخوری-بخور که بزرگ بشی گلم
مامان ایلیا(آرزو)
21 بهمن 92 17:27
سلام خوشگلم 7ماهگیت مبارک عزیزم ایشالا همیشه بخندی گل پسر دوست داشتنی
مامان بردیا شیطون
22 بهمن 92 8:09
ای جووووووووووووووووووووووووووونم ماشالا....... تازه از این به بعده که مامان باید همش دنبالت بدوه 7ماهگیت مبارک
مامان بردیا شیطون
22 بهمن 92 20:59
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست شاید این خنده که امروز دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با امید است
نازي مامان پورياپارسا
22 بهمن 92 23:44
ماماني شيشه وپستونک روتعطيل کن درضمن موقع شيردادن باهاش بازي کن حرف بزن بخندون انشالله که کارسازه
مامان فتانه
24 بهمن 92 15:44
17امین ماهگردت مبارک
پریسا
24 بهمن 92 17:45
ای جوووووونم،ماشاا...قندعسل بااین شیرین کاریات زنده باشی الهی
❤ دنیای نی نی های ناز ❤ عسل
25 بهمن 92 1:59
دوستای عزیز اگه موافقین عکس های نی نی هاتونو اپلود کنید و ادرس عکس رو توی نظرات بفرستین من عکس نی نی هارو همه رو میذارم توی یه البوم عکس یعنی تعداد عکس هارو همه رو توی یه عکس میذارم با فتوشاپ و شما میتونید اونو به عنوان یادگاری بذارید وبلاگ خودتون یعنی تعدادی نی نی های نی نی وبلاگی همراه با نی نی شما میشه یه عکس یادگاری اگه موافقین عکس نی نی هاتونو اپلود کنید ادرسشو توی نظرات وبلاگ بفرستین
بهاره مامان کیان
25 بهمن 92 12:55
الهی ................... چشم نخوری خاله جونم ماشاله ..........
پریسا
25 بهمن 92 22:58
وقتی میام اینجاومطالبت رومیخونم ،میبنم که بیشترکارهاورفتارت مثل شایان کوچولوی منه،فک میکنم بخاطراینکه هم نام هستیدایشاا...زنده باشید وخداازچشم بدحفظ تون کنه " آمین "