شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

یک حادثه بد...خیلی بد

1392/11/26 3:22
نویسنده : زهرا
460 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر مامان...

نمیدونی این چند روز گذشته چی به سر من و شما اومد.قربونت بشم چند روز پیش یک حادثه خیلی بد واست اتفاق افتاد...

بعد از ظهر بود.تازه از خواب بیدار شده بودیم و بابایی رفت سر کار.پشت سرش واست تلوزیون روشن کردم زدم کانال ٢ عموپورنگ ببینی(خیلی دوستش داری و محو تماشا میشی)و گذاشتمت تو روروک تا خودمم پتو ها رو جمع کنم.همین که رفتم تو اتاق تا بگذارمشون تو کمد دیواری یه دفعه صدای جیغت بلند شد.نفهمیدم چطور خودم و بهت رسوندم.کنار بخاری بودی......

الهی بمیرم واست....الهی چشمام کور میشد و تو رو اونطور نمیدیدم...با دستت میله های بخاری و گرفته بودی و دستت سوخته بود.فوری بغلت کردم بردم زیر شیر اب گرفتم دستت رو.گریه میکردی...جیغ میزدی...گریه میکردم...به خودم لعنت میفرستادم...

هول شده بودم.نمیدونستم چیکار کنم.فوری زنگ زدم مامانم با گرررررررررریه واسش تعریف کردم.گفت یه سیب زمینی رنده کن بگذار رو دستش تا بیام.ولی مگه میشد.به هر طریغی بود رنده اش کردم و گذاشتم رو دستت.یه خورده بعد مامانبزرگ اومد.پشت سرش هم بابابزرگ.پیچیدمت توی پتو و بردمت دکتر...

حال و روزم خرااااااب و داغون بود.اصلا انگار جونم و گرفته بودن.دارو و پمادت رو گرفتیم و برگشتیم خونه.تو راه خوابت برد.رسیدیم پمادت و زدم و داروت و هم دادم.

کف دست کوچولو و نازت رد ٢ تا میله بخاری مونده بود.رو انگشت شستت هم سوخته بود.کف دستت سطحی تر بود.تا شب تا چشمم میوفتاد به دستت اشکهام سرازیر میشد.

............................................

خدا رو شکر الان خیلی بهتری.داره جاشون خشک میشه.البته خیلی نیست.ولی تا دستت خوب بشه من میمیرم...

کوچولوی من ببخشید...عشق من ببخشید...نفسم ببخشید...ببخشید که اینطور شدی...من باید احتمال این و میدادم که ممکنه بری سمت بخاری و نمیگذاشتم اینطور بشه.ولی دیگه اتفاق افتاده...الهی من دورت بگردم...

خدا جون همه ناراحتی و دردها رو به من بده نه به پسرم....همه بدی ها واسه من همه خوشی ها واسه پسرم باشه...خداااااااااااااااا من یه مادرم طاقت ندارم ببینم بچه ام ناراحتی بکشه.شایانم و توی این مسیر پر فراز و نشیب زندگی به خودت میسپارم.تو بالاترین و بهترین محافظی...خودت از همه بلاها حفظش کن...

از اون روز ٤ چشمی مراقبتم و ازت دور نمیشم.انشالله زودتر خوب خوب بشی گلم(امین)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان آیهان کوچولو
26 بهمن 92 9:18
الهی بمیرم واست شایان جونم.دستت اوف شده زهرا جون نگران نباش انشاالله زودی خوب میشه.
مامان هلاله
26 بهمن 92 17:39
عزیزم خیلی ناراحت شدم ایشالا که زودی خوب میشه مامان زهرا توهم زیاد حرص نخور اتفاقه میفته دیگه.
عاطفه مامانِ امیررضا نفس
26 بهمن 92 19:24
الهی بگردم.نازی. مامانی باید بیشتر مراقبش باشی.خیلی ناراحت شدم.الان دستش تاول هم داره؟ انشالله زود خوب بشه.خدایا به فرشته هات بگو مراقب فرشته کوچولوهای ما باشن ........
مامان امیر مهدی
26 بهمن 92 20:27
آخی...عزیز خاله...شایان جان بلا به دور باشه... خیلی ناراحت شدیم...دعا میکنم شایان کوچولو زودی خوب شده باشه و این موضوع هم یادش بره...اومده بودم بابت اینکه به سایتمون سر میزنین و نظر میدین تشکر کنم...ان شااله دیگه نی نی کوچولو هیچ وقت هیچ وقت از این مشکلات واسش پیش نیاد
0p5wPaAPTBcqnEZpd5DAu_XZ0OKcdTZkryWWFeo1lZo.
26 بهمن 92 20:30
آخی عزیزم،اشک توچشمام جمع شد،طفلکی شایان کوچولو،خدااین وروجک هاروحفظ کنه " آمین " منم همیشه میگم پیش مرگ شایانم شم.مواظب خودت و کوچولوت باش عسیسم
نازي مامان پورياپارسا
28 بهمن 92 0:23
الهي چه دردي کشيده گلم .بميرم براش مخصوصا اون قسمت روکه نوشتين جاي ميله رودستش مونده دلم کباب شد خدايا زودتر دست ني ني خوشگلمونو شفابده
مهین مامان مهیار
28 بهمن 92 3:01
آخی نانازم خیلی ناراحتم کردی وقتی خوندم اشکمو درآوردی! دلم کباب شد به قرآن تو رو خدا مامانی بیشتر مواظب باش ببین چه دردی کشیده طفلک زبون نداره که بگه .ایشالا زودی خوب بشی شایانم
مامان ایلیا(آرزو)
28 بهمن 92 13:18
سلام عزیزم وای خدا بمیرم زهرا جون بچه رو وقتی میزاری تو روروک تنهاش نزار همه جا میره من همیشه پیششم عیبی نداره خدا رحم کرد خودتو ناراحت نکن به خیر گذشت
زهرا
پاسخ
اره عزیزم دیگه تنهاش نمیگذارم.باور کنید مامان بی فکری نیستم ولی این اتفاق تو 30 ثانیه افتاد.اصلا فکرشو نمیکردم بره سمتش.خدا رو شکر داره خوب میشه
مامان آیهان کوچولو
29 بهمن 92 2:43
زهرا جون شایان جون دستش بهتره؟
زهرا
پاسخ
سلام عزیزم.ممنون که جویای احوالمون هستی.خدارو شکر داره خوب میشه
مامان ایلیا(سهیلا)
29 بهمن 92 14:53
آخه عزیزم دلم کباب شد نازی میفهمم چی کشیدی! ولی اولین کاری که میکردی پماد سیلور میزدی بهش نیازی هم به دکتر بردن نبود
ازاده مامان آرتین
29 بهمن 92 20:01
آخی عزیز دلم-خیلی ناراحت شدم-تو رو خدا حواست بهش باشه تا زود خوب بشه-خدا رو شکر که بخیر گذشته-خودتم ناراحت نکن خوب میشه
مهین مامان مهیار
1 اسفند 92 16:13
سلام عزیزم شایان خوبه؟دستش خوب شد؟
زهرا
پاسخ
سلام عزیزم.خداروشکر.داره خوب میشه
mom
2 اسفند 92 18:26
ایشالله زودی دستش خوبه خوب میشه نگران نباش
razgol
9 اسفند 92 15:20
سلام ببخشید دیر بهتون سر زدم خیلی ناراحت شدم این خبرو خوندم انشالله زود خوب میشه
مامانی آرتین
11 اسفند 92 23:58
وای عزیزم خیلی ناراحت شدم این اتفاق برای منم افتاده.انشاا... که همه ی دردو بلاها از این فرشته های ناز دور باشه
زهرا
پاسخ
انشالله عزیزم