احوالات ماه هشتم شایان!
سلام همه کس مامان و بابا...
عزیزم یه عالمه حرف دارم باهات...البته یکمم شکایت دارم ازت...میگم حالا
این چند روزی که گذشت روزهای نسبتا سختی بود.اول از همه که دستت به بخاری خورد و سوخت.فردا شبش دیدم بی حالی و یکمم بدنت گرمه بهت استامینوفن دادم و خوابیدی.صبح که بابا میخواست بره سر کار ما رو هم برد خونه مامانبزرگ جون.چون شما شبش حالت خوب نبود و من فقط ٢ ساعت خوابیده بودم.چشمام باز نمیشد.خلاصه که رفتیم خونه مامانم تا کمک باشه تو نگهداری از شما گل پسر که حالت هم خوب نبود.
از اون روز شما یه ساز جدید زدی!!!قبلا گفته بودم بد شیر میخوری ولی از اون روز که تب کردی به مدت ١ هفته از مامان می می نخوردیمنو بگی داغون و ناراحت.واست میدوشیدم میریختم تو شیشه بهت میدادم.سخت بود ولی چاره ای نبود.چند روز بعدش دیگه شیشه هم نمیگرفتیوقتی شیشه میگذاشتم دهنت حتی اگه خواب بودی هم بلند میشدی و گریه میکردی!درمونده شده بودم.تا اینکه یه بار که بازم تلاشم برای شیر دادن به شما بی نتیجه موند دیگه گریه ام گرفت.اومدم و با دوستان نی نی سایتی مشورت کردم گفتن حتما واسه دندوناشه که اینطور شده چند روزی پا پیچش نشو.من از یه طرف نگران شیر نخوردن شما بودم.از طرفی هم شیرم داشت خشک میشد از بس نمیخوردی.خلاصه قبول کردم و در کمال ناباوری نتیجه داد!
بعد از چند روز خدارو شکر ٢ باره می می خوردی.البته هنوز هم موقع خواب میخوری ولی بازم خوبه چون معمولا ٢ساعت یه بار یه خواب کوتاه میری و منم همون موقع خوب شیرت میدم.
لثه هات که خیلی اذیت هستن ولی هنوز خبری از دندون نیست.
ماهرانه سینه خیز میری.البته اول مدل ٤ دست و پا میمونی و خودت رو جلو عقب میکنی و بعد خودت و می اندازی جلو و سینه خیز میری!وقتی که یه هدف داشته باشی هم که تند تند میری.هزااااار مشالله...
امروز ظهر شما خواب بودی منم پیشت دراز کشیده بودم با گوشیم کار میکردم.بیدار شدی و داشتی میومدی سمتم تا دیدی میخوام عکس بگیرم ازت خندیدی.من فدای خنده هات شم
اینجا هم دیگه بهم رسیدی و سرت و گذاشتی رو بالشت من
شدیدا مامانی شدی.وقتی داری بازی میکنی اگه از جلوت رد بشم گریه لوس لوسی میکنی یعنی بیا بغلم کن!!!
هزار مشالله خیلی حرف میزنی....ددددددددد......گگگگگگگگگ......بابابابابابا.....ماماماماما....همه اینارو با اون دهن بی دندونت خیییییلیییییییی ناز میگی ادم دوست داره درسته قورتت بده
شاخ شاخ شاخ شاخ!!!!بازی جدید ما و شما.البته بابا جون باهات بازی کرد ما هم تو خونه ادامه دادیم یاد گرفتی.سرمون ومیاریم جلوت میگیم شایان شاخ شاخ شاخ!!!تو هم با خنده سرت و مدل ما میاری جلو و پیشونیت و میچسبونی به پیشونیه ما...
خلاصه جونم واست بگه که جیگری شدی بیا به دیدن....میگم مامانی نمیشه یواش یواش بزرگ بشی ما بیشتر ازاین دوران استفاده کنیم؟؟؟
بسه دیگهههههههههه!!!چقدر عکس میگیری مامانی!خسته شدم!
چشم گلم.تمام شد.بابای