اولین نوروز گل پسری
سلام عززززیززززززم...
ما اومدیم با یه پست بهاری و قشنگ و پر از عکس خوشمل
اول از همه سال نو رو به همه همراهان و دوستای خوب وبلاگی تبریک میگم.انشالله سال خوبی واسه همه باشه.
پسر نازم امسال بهترین نوروز واسه ما بود.موقع سال تحویل ٣ نفری دور سفره هفت سین نشستیم.وااااای که چه حالی داد.بعد از سال تحویل و دادن و گرفتن عیدی اماده شدیم و رفتیم خونه مامان من شام اونجا بودیم.اونجا هم عیدی گیرمون اومدبعدش هم رفتیم خونه مامانبزرگم از اونجا هم خونه مامان بابایی رفتیم.کلا روزهای عید همش در رفت و امد گذشت.
اما از شما بگم:روزهای اول عید که میرفتیم عید دیدنی شما بعضی وقتها غریبی میکردی و بغل کسی نمیرفتی و فقط من یا بابا باید میگرفتیمت ولییییییییی بعد از چند روز شما حسابی ددری شدی و به محض اینکه میدیدی داریم از خونه میریم بیرون چنان ذوق میکردی و جیغ میزدی که باید سریع میبردیمت تو اسانسور که مزاحم همسایه ها نباشیمو دیگه بغل همه هم میری حتی کسایی که بار اوله میدیدیشون.
امسال مسافرت نرفتیم و بیشتر عید مشغول مهمونی رفتن یا پذیرایی از مهمونها بودیم.من همش نگران بودم که یه وقت غذا یا شیرت تو این شلوغی ها دیر نشه.هر وقت میرفتیم بیرون غذای شما یا عصرونه تو رو میبردم هرجا میرسیدیم میدادم بخوری.
همه عاشقت شده بودن.هرجا میرفتیم میگفتن چه پسر خوش خنده ایه(البته اگه یکی دو روز اولش و فاکتور بگیریم)
توی این رفت و امدها به کلی تنظیم خوابت به هم ریخت.تو حالت معمولی من شبها ساعت ١١ معمولا میخوابوندمت ولی تو این ایام عید چون تا دیر وقت بیرون بودیم شما هم بیدار بودی و بعضی وقتها تو راه برگشت تو ماشین میخوابیدی.دیگه وقتی خونه هستیم هم نمیخوای زود بخوابی یعنی خوابت میادا ولی حاضر نیستی بخوابی و میخوای بازی کنی.هزار مشالله خیلیم پر جنب وجوش شدی.باید دوباره خوابت و تنظیم کنم.
راستی شروع کردی ٤ دست و پا رفتن البته خیلی کم میری یعنی اولش یکم ٤ دست و پا میری بعد میبینی سرعتت کمه(اخه هنوز وارد نیستی زیاد) یه دفعه خودتو میندازی رو سینه و تند تند سینه خیز میری.خدا رو شکر که دارم لحظه لحظه بزرگ شدن و پیشرفتت و میبینم
وقتی هم که دراز میکشیم پیشت از سر و کول ادم بالا میری.خیلی شیرین شدی جیگرمممم.
دندون دومت هم چند روز بعد از اولین دندونت زد بیرون.الان ٢ تا مروارید خوشمل داری که فقط نوکشون معلومه.وقتی میخندی و دندونات معلوم میشه انقدر بانمک میشی که نگووووواینم عکس دندونات عسیییییسم
مامانم واست اش دندونی درست کرد.خواستیم ازش به خودتم بدیم که نخوردی.
دیروز همراه بابابزرگ اینا و دایی و خانمش رفتیم بندر دیلم.بیشتر مسیر رفت و برگشت تو بغلم خواب بودی. واسه اولین بار دریا رو دیدی.پاهات و زدم تو اب.تو ساحل بودیم داشتیم دریا رو نگاه میکردیم که از بسکه خسته بودی همینطور سرت و گذاشتی رو شونم و خوابت برد.اخه از صبحش تو بازار بودیم واسه همین خسته بودی.وقتی هم برگشتیم خونه با اینکه تو راه کلی خوابیده بودی ولی باز خوابت میومد و بردم خوابوندمت.
خیلی واسم عزیزی.نمیدونی نمیدونی نمیدونی که چقدرررررر دوست دارم.با نفسهات نفس میکشم.قربونه خودت و شیطنت هات بشم من