روز مادر(اولین سالی که منم مامانم)
سلام نفسم سلام زندگیم
بلاخره روز ما هم رسیداز وقتی که با بابایی ازدواج کردم این روز و به عنوان روز زن جشن میگرفتیم و بابایی بهم یه کادویی میداد ولییییییی امسال فرق میکرد.من ٢ تا عنوان داشتم هم زن هم ماااااادر...بهههههله...اولین سالیه که منم مامان شدم...بابایی هم غافلگیرم کرد و ظهر که از سر کار اومد دیدم ٢ تا کادو دستشه.گفت یکیش از طرف شایان یکیش از طرف منه...مررررررسی عخششمشب قبلش رفته بودیم خونه مامانم و کادو مامانبزرگ و واسش بردیم.خود روز مادر هم رفتیم خونه مامان بابایی و کادو مادر جون و بهش دادیم.مبارکشون باشه.انشالله سالیان سال سایه شون بالای سرمون باشه
راستی چند وقت پیش رفته بودیم خونه مادر جونت.حیاطشون تو این فصل خیلی با صفا شده.بردمت تو حیاط و کلی عکس گرفتم.خیلی ناز شدن عکسات دلم نیومد تو و بلاگت نگذارمشون.شایان گلی بین گلها...
چند روز پیش هم جشن عروسی پسر دایی من بود.اینجا هم شما اماده رفتن به عروسی بودی...کلی هم اقا بودی و اصلا اذیت نکردی.یکم پیش من بودی بعدش هم رفتی پیش بابایی تا اخر مجلس
مشالله خیلی پر تحرکی.همش یا میری روی تریدمیل یا میری تو اشپزخونه سراغ سیب زمینی پیازها.اخه من از دستت چیکار کنم؟همش دنبالتم.یا دستت و میگیری به دیوار و میخوای بایستی.اعتماد به نفستم که بالاست.هنوز درست تعادل نداری میخوای یه دستی خودت و بگیری.جدیدا هم میری سراغ در کابینت ها و تلاش میکنی بازشون کنی.وقتی هم میام دنبالت که بگیرمت اگه بگم بگیرش بگیرش هل میکنی و مثلا میخوای تند تر بری که برعکس در جا میزنی
ماهرانه ٤ دست و پا میری.سریع و تند.خیلی هم بابایی تشریف دارین.اخه یعنی چییییییی؟قبول نیست.من این همه زحمت میکشم بعد تو بابایی رو ترجیح میدییعنی وقتی بغل بابایی باشی دیگه بغل هیچکس نمیری بجززززززز خاله مریم...اره عزیزم خاله مریم و خیلی دوسش داری.اخه خیلی بغلت میکنه و دورت میده و باهات بازی میکنه.وقتی میریم خونه مامانبزرگ دیگه من از دنبال شما دویدن راحتم چون همش با خاله مریم مشغولی.اگرم کسی بخواد بگیرتت جیییغ میزنی و خودتو میچسبونی به خاله.
اگه یه لحظه ازت غفلت کنم یه بلایی خدای نکرده سر خودت میاریخیلی نگرانتم.همش میگم خدا خودش محافظ و مراقبت باشه.اخه بچه خیلی مراقبت میخواد.نگراااااانمخدا پسرم و از همه بلاها حفظ کن...
فعلا خداحافظ جوجه کوچولو...بای بای کن