شایان جونشایان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

من و بابا و شایان کوچولو

دهمین ماهگرد گل پسر

سلااااام پسر ناز مامانی اومدم ده ماهگیت و تبریک بگم...بله دیگه اقا شدی...10 ماهگی رو پر کردی و وارد یازدهمین ماه زندگیت شدی                                            ده ماهگیت مبارک گل پسرم بازم میخوام از کارهات و البته از شیطنت هات بگم... اول اینکه یه تغییراتی تو غذا خوردنت ایجاد شده.دیگه از سوپ و چیزای شل خوشت نمیاد.دوست نداری بهت سوپ سرلاک یا فرنی و چیزهای نرم بدم.واسه همین الان چند روزی هست از غذاهای خودم...
21 ارديبهشت 1393

روز مادر(اولین سالی که منم مامانم)

سلام نفسم سلام زندگیم بلاخره روز ما هم رسید از وقتی که با بابایی ازدواج کردم این روز و به عنوان روز زن جشن میگرفتیم و بابایی بهم یه کادویی میداد ولییییییی امسال فرق میکرد.من ٢ تا عنوان داشتم هم زن هم ماااااادر...بهههههله...اولین سالیه که منم مامان شدم...بابایی هم غافلگیرم کرد و ظهر که از سر کار اومد دیدم ٢ تا کادو دستشه.گفت یکیش از طرف شایان یکیش از طرف منه...مررررررسی عخششم شب قبلش رفته بودیم خونه مامانم و کادو مامانبزرگ و واسش بردیم.خود روز مادر هم رفتیم خونه مامان بابایی و کادو مادر جون و بهش دادیم.مبارکشون باشه.انشالله سالیان سال سایه شون بالای سرمون باشه   راستی چند وقت پیش رفته بودیم خونه مادر جونت.حیاطشون تو این فصل خ...
2 ارديبهشت 1393

نهمین ماهگرد

سلام عزیز دلم                 نه ماهگیت مبارک قربونت بشم قد گل پسر ٧٢                  وزن ٩ کیلو وزن گیریت اصلا خوب نبوده با اینکه خیلی بهت رسیدگی میکنم ولی خوب وزن نگرفته بودی.من فکر کنم واسه دندونات بود اخه خیلی بی اشتها شده بودی.حالا بهداشت گفت ٢ هفته دیگه دوباره ببرمت وزنت کنن ببینن اضافه کردی یا نه.حالا میخوام دوپینگ کنی ببینم تاثیر داره یانه مشالله خیلی هم پر تحرکی.اصلا یه جا که بند نمیشی.منم همش دنبالتم.جدیدا هم که دستت و میگیری هر جایی که بلند باشه و میایس...
22 فروردين 1393

اولین نوروز گل پسری

سلام عززززیززززززم... ما اومدیم با یه پست بهاری و قشنگ و پر از عکس خوشمل اول از همه سال نو رو به همه همراهان و دوستای خوب وبلاگی تبریک میگم.انشالله سال خوبی واسه همه باشه. پسر نازم امسال بهترین نوروز واسه ما بود.موقع سال تحویل ٣ نفری دور سفره هفت سین نشستیم.وااااای که چه حالی داد.بعد از سال تحویل و دادن و گرفتن عیدی اماده شدیم و رفتیم خونه مامان من شام اونجا بودیم.اونجا هم عیدی گیرمون اومد بعدش هم رفتیم خونه مامانبزرگم از اونجا هم خونه مامان بابایی رفتیم.کلا روزهای عید همش در رفت و امد گذشت. اما از شما بگم:روزهای اول عید که میرفتیم عید دیدنی شما بعضی وقتها غریبی میکردی و بغل کسی نمیرفتی و فقط من یا بابا باید میگ...
17 فروردين 1393

خبر خبر خبردار شایان شده دندون دار!!!

سلام گل پسر قند عسلم امروز ٢٦/١٢/١٣٩٢ اولین دندونت توسط مامان رویت شد....مباااااارکههههههههههه امروز ظهر دستم و شستم و انگشتم و طبق معمول هر روز کردم تو دهنت که ببینم خبری هست یا نه که دیدم بعععععععععععععععله...کلی خوشحال شدم و ذوق کردم و بوسه بارونت کردم. اولین دندون...دندون جلو پایینی و سمت راست هست.بازم مبارکه عسلم هنوز خیلی کوچولوه نمیشه عکسش و بگیرم.بیشتر که اومد بیرون عکسشم میگذارم ...
26 اسفند 1392

هشتمین ماهگرد نفسم-روزهای پایانی سال 92

سلام نفسم... یه ماه دیگه گذشت...و تو یه ماه بزرگتر و اقاتر شدی                         هشت ماهگیت مبارک جیییییییییییگررررررررررررر این ماه چون نوبت بهداشتت نبود از وزنت خبر ندارم.امیدوارم خوب وزن گرفته باشی.ولی به نظر خودم که ضعیف شدی.لپات رفتن همه میگن ماله دندونه. اخرین روزهای سال ٩٢ رو داریم میگذرونیم.سال ٩٢ خیلی سال خوبی واسه ما بود.دلیلش هم فقط تو بودی عسیسم خدا تو سال ٩٢ تو فرشته ناز و پاک و معصوم و به من و بابایی هدیه داد که بهترین هدیه از طرف خدا واسه ما بودی.من تو این سال مادر شدم تو باارزشتری...
20 اسفند 1392

احوالات ماه هشتم شایان!

سلام همه کس مامان و بابا... عزیزم یه عالمه حرف دارم باهات...البته یکمم شکایت دارم ازت...میگم حالا این چند روزی که گذشت روزهای نسبتا سختی بود.اول از همه که دستت به بخاری خورد و سوخت.فردا شبش دیدم بی حالی و یکمم بدنت گرمه بهت استامینوفن دادم و خوابیدی.صبح که بابا میخواست بره سر کار ما رو هم برد خونه مامانبزرگ جون.چون شما شبش حالت خوب نبود و من فقط ٢ ساعت خوابیده بودم.چشمام باز نمیشد.خلاصه که رفتیم خونه مامانم تا کمک باشه تو نگهداری از شما گل پسر که حالت هم خوب نبود. از اون روز شما یه ساز جدید زدی!!!قبلا گفته بودم بد شیر میخوری ولی از اون روز که تب کردی به مدت ١ هفته از مامان می می نخوردی منو بگی داغون و ناراحت.واست میدوشیدم میریخ...
3 اسفند 1392