روزهای سیزده ماهگی
سلام پسر مامان... خوبی عشقم شیرینم نفسسسسسسممممم هرچی بگم کم گفتم نون خامه ای من... این ماه چون ماه رمضان بود و خونواده من رسم افطاری دادن دارن هر شب خونه یکی افطار دعوت بودیم و در کل این ماه شاید 3 یا 4 بار اشپزی کردم و به قولی زیادی خوش به حالم بووووود دیگه این اخریا بابایی میگفت نمیخوای این اشپزخونه رو راه بندازی؟؟؟ خلاصه هر شب مهمونی و وروجک بازی شما با بچه های فامیل.الهی قربونت بشم که دیگه قاطی بچه ها میشی تو این ماه رمضونی کلا تنظیم خوابمون به هم خورده بود.من که تا سحر بیدار بودم و پای نت...موقع سحر هم با اینکه سعی میکردیم سایلنت باشیم ولی شما بیدار میشدی اکثرا و دوباره بعد سحر تلاش من ب...
نویسنده :
زهرا
3:25